26 تیر
سلام جیگری این چند روزه تو اراک کلی سرمون گرم بود.مامان بزرگت اومد عیادت مامانی،خاله یلدا هم ٥شنبه آمد و شب موند خونمون جمعه عصر هم رفتیم شهرصنعتی و کلی خوش گذشت. یکشنبه هم اول من و خاله مهسا رفتیم استخر تا رسیدیم خونه مامانی گفت زن عموم زنگ زده گفته میخوایم بیایم عیادتون.خلاصه زن عمو مامانی و عروس خانوماشون و البته با فریما کوچولو اومدند خونمون و تو با دیدن فریما اونقدر ذوق میکردی و یکسره میگفتی نی نی و دست میزدی به دستای فریما و نازیش میکردی اما فریما کلی اخم کرده بود و بعد شروع کرد به گریه کردن.مامانش اومد بردش پیش خودش که گریه جنابعالی درآمد که چرا نی نی را از کنارت بردند .شب هم رفتیم خونه مامان بزرگت دو تا زن ع...